زنان سلطه
زنان سلطه
زنان سلطه
نويسند ه: احمدرضا اعلايي
نگاهي به زند گي چند زن تاثيرگذار در دربار پهلوي
مادرزن در گردش
محمدرضا در بيشتر شهرها کاخ اختصاصي داشت و البته در اين کاخ ها به روي من هم که مادر ملکه بود م، باز بود.
وقتي دوستان اعلام آماد گي مي کردند، فقط لازم بود پيشکار مخصوصم يک تلفن بزند براي تدارک طياره و يک تلفن هم به استاندار و يا فرماندار شهرستاني که مي خواستيم براي گردش به آنجا برويم. من اين مسافرت ها را خيلي دوست داشتم. آن قدر لحظات با خوشي و سرور مي گذشت که گذ شت زمان را احساس نمي کرد م. ياد م مي آيد يک شب که در شيراز بود يم، تصميم گرفتم براي تفريح شبانه به حومه شهر بروم.
وقتي به جاد ه فرود گاه که تازه ساخته شد ه بود، رسيديم متوجه رستوراني نوساز شد م که نامي بسيار زيبا به نام «گل سرخ» داشت. توقف کرد يم تا در اين رستوران چيزي بخوريم و بياشاميم. موقع خروج از غذاخوري، متوجه يک ويولن زن دوره گرد که پسرکي با نواختن دنبک او را همراهي مي کرد و يک دخترک رقاص شد م که لباس محلي به تن داشت.
اين گروه سه نفره با ديد ن ما متوجه شدند که مشتريان پولدار هستيم، بي درنگ به طرمان آمدند و شروع به نواختن کردند. زمينه موسيقي آنها محلي و فوق العاد ه گرم و با احساس بود. در حالي که خوشگذران هاي نيمه شب متوجه ما شد ه بودند، به رقص و پايکوبي پرداختيم. اين حاد ثه فکر آغازين برگزاري جشن هنر شيراز را در مخيله من انداخت و من آن را به دخترم فرح منتقل کرد م.
آخرين
هر روز فرح همچون عروسکي زير دست خياط ها و آرايشگرها بود. دو کارگردان هم که متخصص برگزاري جشن هاي سلطنتي اروپا بودند، به فرح دستور مي دادند چه کار بکند و چه کار نکند.
کاخ گلستان، يک مجموعه منحصر به فرد معماري در دوره قاجار، براي مراسم انتخاب شد. هواپيماي اختصاصي پياپي ميان پاريس و تهران در حال رفت و آمد بود. گاهي اوقات خياط فرانسوي که فراموش کرد ه بود يک نوار يا چيزي را از پاريس بياورد هواپيما را به فرانسه برمي گرداند تا براي او يک قطعه نوار بياورد. در حالي که مثل همان نوار در اينجا هم بود.
حتي فرح هم از اين همه ريخت و پاش صدايش درآمد ه بود که محمد رضا در جواب گفته بود: عروسي بايد در حد پادشاه يک مملکت باستاني باشد. همه دنيا به اين عروسي توجه دارند. من که نمي توانم مانند يک رعيت ازدواج کنم و فرح به همين راحتي قانع شد.
مادر عياش
در مملکت ما خود من آرزو داشتم مثل يک آد م عادي به خيابان بروم. مسلم بود که مرد م چشم ما را در مي آورند و به ما آسيب مي زدند.سلطان خوب است مثل سلطان ژاپن که مرد م او را مثل بت مي پرستيدند. بيچاره محمد رضا به اتفاق هويدا رفته بود بالاي سر تظاهر کنند گان ميدان شهياد و آنجا آن قدر صدا زياد بود ه که از داخل هليکوپتر شنيد ه بود مرد م مي گويند مرگ بر شاه.
اين مملکت ايران است که اين جور اسائه ادب مي کند. رضا شوهر مرحومم خيلي زحمت کشيد ولي نتوانست مثل آتاتورک، در به تمد ن رساند ن ايراني ها موفق باشد. من و اشرف و شمس با سرباز و بدون چادر چاقچور در جشن کشف حجاب شرکت کرد يم اما مرد م به جاي اينکه از ما تبعيت کنند، نسبت هاي ناجور به ما دادند و اشعار جلف در هجو ما سرودند. خوش به حال اين اروپايي ها و آمريکايي ها، زن هايشان بدون چادر و روسري در معابر رفت و آمد مي کنند. لخت و عور کنار دريا و استخر تفريح مي کنند و از مشروبات هرچه بخواهند، مي خورند. آن وقت در اين روزنامه که از ايران مي آيد، مي نويسند ملکه مادر هر روز يک گيلاس کنياک مي خورد ه است. آيا خورد ن يک گيلاس کنياک جرم است.»
هنوز مصاحبه با مادر محمدرضا تمام نشد ه که او در بيمارستان مرکزي نيويورک فوت مي کند. جنازه او هفته ها مي ماند و هيچ يک از بازماند گان خانواد ه پهلوي حاضر نشد ند براي مراسم کف و د فن او هزينه کنند؛ حتي نوه عزيزشان رضا که وارث ثروت هنگفتي از پدر خود است. در نهايت فرح که در پاريس زند گي مي کرد پنج هزار د لار براي غلامرضا فرستاد تا تاج الملوک را د فن کند. غلامرضا، پسر معتاد تاج الملوک، پول را خرج خود مي کند و در نهايت همسر رضاشاه به عنوان بي خانمان در کنار معتادان در يک گور د سته جمعي د فن مي شود.
همزاد بد ذات
اشرف بعد از طلاق چندباري ازدواج کرد ولي بد بختي شوهران اشرف اين بود که بعد از ازدواج، اشرف از قيافه شان بيزار مي شد و تحمل ديد ن شان را نداشت. او مد تي زن احمد شفيق شد و بعد با مهدي بوشهري ازدواج کرد. ولي در تمام دوراني که در ايران بود تا قبل از انقلاب، اگر افرادي را که اشرف با آنها بود ه ليست کنيم، فهرست طويلي خواهد شد. آد م هايي که اشرف به آنها علاقه مند مي شد، مجبور بودند به او پاسخ مثبت د هند وگرنه او به طور ديوانه کنند ه اي اصرار مي کرد اگر قبول مي کردند به همه جا مي رسيد ند وگرنه عواقب خطرناکي سر راهشان قرار مي گرفت.
يکي از اين جريانات، برمي گردد به فردي به نام پالانچيان. او هيچ علاقه اي به اشرف نشان نداد و به التماس هاي او هم جواب نداد ه بود. به دستور اشرف او يک ماه زنداني ساواک شد تا شايد سرعقل بيايد و به دستور اشرف هم آزاد شد. باز هم هيچ توجهي به اشرف نکرد بنابراين اشرف يک مهماني در نوشهر ترتيب مي د هد و به يکي از دوستان پالانچيان مي گويد بدون اينکه او را در جريان قرار د هد به نوشهر بياورد. در اين مهماني هم اشرف مورد بي مهري او قرار مي گيرد و خيلي عصباني مي شود و به پالانچيان مي گويد ديگر کاري با تو ندارم. به چند مامور ساواک دستور مي د هد هواپيماي شخصي پالانچيان را دستکاري کنند. وقتي او به همراه دوستش سوار هواپيما مي شود که براي هواخوري روي دريا بروند، هواپيما به سعرت سقوط مي کند و پالانچيان و دوستش غرق مي شوند.
اشرف زني است که در هر زمينه در حد اعلاي افراط و گستاخي است و مي توان او را «فاسد ترين زن جهان» ناميد. در تاريخ مثل او نادر است: معتا د، قاچاقچي مواد مخدر، عضو مافياي آمريکا و بيمار جنسي.
منبع:آيه ويژه نامه دين و فرهنگ همشهري جوان
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}